×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

عاشقانه

کلبه دلتنگی

× بی تو با خاطراتت چه کنم جهت ارتباط با ما [email protected] 09141535054
×

آدرس وبلاگ من

akbarpakdel.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/akbar24

به نام خدا

به نام خدا

کسی که پارچه‏ی خوبی می‏بافد، اگر یکی از رشته‏ها را بد به کار ببرد، تمام آن کار را خراب و ضایع می‏کند و زحمتش هدر می‏رود.


کنفوسیوس؛ حکیم چینی


یک اسب مسابقه که هر کیلومتر را فقط چند ثانیه تندتر می‏دود، بیش از دو برابر اسب مشابه می‏ارزد. همان چند ثانیه‏ی ناچیز تندتردویدن، ارزش نهایی را مشخص می‏کند.


جان‏هس


یک حلقه‏ی سست زنجیر کافی است که همه‏ی زنجیر را پاره کند.


پرمود بترا؛ روان‏شناس آمریکایی


آسیبی که از پر غاز به انسان می‏رسد، گاهی از آسیب چنگال شیر، بدتر است.


اسپانیایی


آخرین قطره، باعث لبریزشدن فنجان می‏شود.


انگلیسی


هر انقلابی، اول به صورت یک فکر، در ذهن یک نفر پدید آمده است.


هلندی


یک تکه‏گوشت فاسد باعث می‏شود تمام دیگ بوی بد بدهد.


چینی


یک شاخه گل مینا، ص 136 و 137


و به تعبیر حضرت پدرم، استاد اسدالله داستانی بنیسی _ قدس سره الشریف _ : آب گل‏آلود را باید از سر  چشمه بست؛ وگرنه همه‏جا گل‏آلود می‏شود.


(نظر زیبای شما ( 0

نوشته‌شده در تاریخ: پنجشنبه 27/4/1387

+ کوچک‏های بزرگ!

به نام خدا

کسی که پارچه‏ی خوبی می‏بافد، اگر یکی از رشته‏ها را بد به کار ببرد، تمام آن کار را خراب و ضایع می‏کند و زحمتش هدر می‏رود.


کنفوسیوس؛ حکیم چینی


یک اسب مسابقه که هر کیلومتر را فقط چند ثانیه تندتر می‏دود، بیش از دو برابر اسب مشابه می‏ارزد. همان چند ثانیه‏ی ناچیز تندتردویدن، ارزش نهایی را مشخص می‏کند.


جان‏هس


یک حلقه‏ی سست زنجیر کافی است که همه‏ی زنجیر را پاره کند.


پرمود بترا؛ روان‏شناس آمریکایی


آسیبی که از پر غاز به انسان می‏رسد، گاهی از آسیب چنگال شیر، بدتر است.


اسپانیایی


آخرین قطره، باعث لبریزشدن فنجان می‏شود.


انگلیسی


هر انقلابی، اول به صورت یک فکر، در ذهن یک نفر پدید آمده است.


هلندی


یک تکه‏گوشت فاسد باعث می‏شود تمام دیگ بوی بد بدهد.


چینی


یک شاخه گل مینا، ص 136 و 137


و به تعبیر حضرت پدرم، استاد اسدالله داستانی بنیسی _ قدس سره الشریف _ : آب گل‏آلود را باید از سر  چشمه بست؛ وگرنه همه‏جا گل‏آلود می‏شود.


(نظر زیبای شما ( 0

نوشته‌شده در تاریخ: پنجشنبه 27/4/1387

+ کوچک‏های بزرگ!

به نام خدا

کسی که پارچه‏ی خوبی می‏بافد، اگر یکی از رشته‏ها را بد به کار ببرد، تمام آن کار را خراب و ضایع می‏کند و زحمتش هدر می‏رود.


کنفوسیوس؛ حکیم چینی


یک اسب مسابقه که هر کیلومتر را فقط چند ثانیه تندتر می‏دود، بیش از دو برابر اسب مشابه می‏ارزد. همان چند ثانیه‏ی ناچیز تندتردویدن، ارزش نهایی را مشخص می‏کند.


جان‏هس


یک حلقه‏ی سست زنجیر کافی است که همه‏ی زنجیر را پاره کند.


پرمود بترا؛ روان‏شناس آمریکایی


آسیبی که از پر غاز به انسان می‏رسد، گاهی از آسیب چنگال شیر، بدتر است.


اسپانیایی


آخرین قطره، باعث لبریزشدن فنجان می‏شود.


انگلیسی


هر انقلابی، اول به صورت یک فکر، در ذهن یک نفر پدید آمده است.


هلندی


یک تکه‏گوشت فاسد باعث می‏شود تمام دیگ بوی بد بدهد.


چینی


یک شاخه گل مینا، ص 136 و 137


و به تعبیر حضرت پدرم، استاد اسدالله داستانی بنیسی _ قدس سره الشریف _ : آب گل‏آلود را باید از سر  چشمه بست؛ وگرنه همه‏جا گل‏آلود می‏شود.


(نظر زیبای شما ( 0

نوشته‌شده در تاریخ: پنجشنبه 27/4/1387

+ کوچک‏های بزرگ!

به نام خدا

کسی که پارچه‏ی خوبی می‏بافد، اگر یکی از رشته‏ها را بد به کار ببرد، تمام آن کار را خراب و ضایع می‏کند و زحمتش هدر می‏رود.


کنفوسیوس؛ حکیم چینی


یک اسب مسابقه که هر کیلومتر را فقط چند ثانیه تندتر می‏دود، بیش از دو برابر اسب مشابه می‏ارزد. همان چند ثانیه‏ی ناچیز تندتردویدن، ارزش نهایی را مشخص می‏کند.


جان‏هس


یک حلقه‏ی سست زنجیر کافی است که همه‏ی زنجیر را پاره کند.


پرمود بترا؛ روان‏شناس آمریکایی


آسیبی که از پر غاز به انسان می‏رسد، گاهی از آسیب چنگال شیر، بدتر است.


اسپانیایی


آخرین قطره، باعث لبریزشدن فنجان می‏شود.


انگلیسی


هر انقلابی، اول به صورت یک فکر، در ذهن یک نفر پدید آمده است.


هلندی


یک تکه‏گوشت فاسد باعث می‏شود تمام دیگ بوی بد بدهد.


چینی


یک شاخه گل مینا، ص 136 و 137


و به تعبیر حضرت پدرم، استاد اسدالله داستانی بنیسی _ قدس سره الشریف _ : آب گل‏آلود را باید از سر  چشمه بست؛ وگرنه همه‏جا گل‏آلود می‏شود.


(نظر زیبای شما ( 0

نوشته‌شده در تاریخ: پنجشنبه 27/4/1387

+ مرغ وحشی

به نام خدا

غمش در نهانخانه‏ی دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریه‏ام ناقه در گل نشیند!
خلد گر  به پا خاری، آسان برآرم
چه سازم به خاری که بر دل نشیند؟
پی ناقه‏اش رفتم آهسته؛ ترسم
غباری به دامان محمل نشیند!
مرنجان دلم را؛ که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست، مشکل نشیند
عجب نیست خندد اگر گل به سروی
که در این چمن،‏ پای در گل نشیند
بنازم به بزم محبت که آن‏جا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
�طبیب�! از طلب در دو گیتی میاسا
ک
سی چون میان دو منزل نشیند


از: طبیب اصفهانی   
گنج غزل، ص 119 و 120


(نظر زیبای شما ( 3

نوشته‌شده در تاریخ: پنجشنبه 20/4/1387

+ پستى و بلندى‏هاى زمین

به نام خدا

اگر سطح کره‏ی زمین، صاف و هموار مى‏بود، پست و بلندى نداشت، تپه و ماهورى در آن نبود، کوهسار و دره‏هایى در آن یافت نمى‏شد، آب‏هاى باران روى زمین مى‏ماندند و به دریا نمى‏رفتند و در آن‏جا انبار نمى‏شدند، [چه پیش مى‏آمد و چرا چنین مى‏شد؟] زیرا در زمین سراشیبى نبود تا آن‏ها به سویى روند، جوى شوند، رود گردند، [و] به دریا بریزند.
    در اثر ماندن آب بر روى زمین، خاکستان‏هاى زمین به باتلاقى تبدیل مى‏گردید، دیگر جایى براى کشت یافت نمى‏شد، مراتع سرسبز [و] چمنزارهاى خرّم نبود، چرندگان چراگاهى نمى‏یافتند [و] در نتیجه، بشر از غِذاى نباتى و حَیَوانى محروم مى‏شد و بشرى در اثر گرسنگى باقى نمى‏ماند.
    آب‏هاى باران در سنگستان‏ها که مى‏ماندند، مى‏گندیدند، تولید حشرات سمّى مى‏کردند، بوى گند جهان را فرامى‏گرفت، حشراتْ زنده‏اى را باقى نمى‏گذاردند، [و] نه نباتى مى‏ماند [و] نه حیوانى [و] نه انسانى.
 
 او جهان و جهانیان را به هم بستگى داده، سطح زمین را دندانه‏اى قرار داده، [و] کوه‏ها، دره‏ها، دشت‏ها، پستى‏ها، [و] بلندى‏ها برایش درست کرده تا خطرى از سوى آب باران براى زندگان نباشد تا آن‏ها به راحتى زیست کنند، تا آن‏ها بمانند، [و] تا آن‏ها نابود نشوند. آیا مهرْبانى، لطف، دانش، [و] قدرت، از این بالاتر مى‏شود؟


    نشانه‏هایى از او، ص 35 و 36


 


چکیده‏ی این مطلب:


     صاف‏بودن سطح زمین و نبودن پستى و بلندى و کوه و دشت و دره بر روى آن = ماندن آب‏هاى باران بر روى آن و جارى‏نشدن آن‏ها به سوى دریا = تبدیل خاکستان‏ها به باتلاق =
1. یافت‏نشدن محلّ مناسب براى کشت‏
2. نبودِ چمنزارهاى خرّم = نبودِ چراگاه براى چرندگان‏
      1 و 2 = نبودِ غِذاى نباتى و حَیَوانى براى انسان = گرسنگى انسان = نابودى انسان‏


3. گندیدن آب‏هاى باران در سنگستان‏ها =
     1/3. تولید حشرات سمّى = نابودشدن جانداران توسّط آن‏ها
     2/3. بوى گند گرفتن زمین‏
پس صاف‏نبودن سطح زمین؛ نشانگر آفریننده‏ی دانا، توانا، مهرْبان، و روزى‏رسان.
 


(نظر زیبای شما ( 12

نوشته‌شده در تاریخ: پنجشنبه 16/3/1387

+ سبزی نباتات

به نام خدا

گردش در چمن افسردگى را مى‏برد و دل را باز مى‏کند. چرا؟ چون گیاهان، اغلب، رنگ سبز دارند.
    اگر همه‏ی گیاهان به رنگ سرخ مى‏بودند، گردش در چمن [و] در باغ و جنگل، فرحبخش نبود؛ بلکه براى اعصاب زیان داشت.
    آیا اگر نباتات سیاه‏رنگ مى‏نَمودند، افسردگى را مى‏بردند یا آن که دلمردگى مى‏آوردند؟ آیا بشر در این هنگام تفریحگاهى داشت؟ آیا دلتنگى بشر دائمى نمى‏شد؟
    آیا رنگ همه‏ی گیاهان اگر زرد مى‏بود و منظره‏ی پاییز همیشگى بود، بشر چه مى‏کرد؟
    اگر گیاهان، همه، سپیدرنگ بودند، دیگر چشمى صحیح و سالم یافت مى‏شد؟ شما نمى‏توانید براى مدّتى به بیابانى پُربرف نگاه کنید؛ رنگ سفید برف، چشم شما را مى‏زند. پزشکان براى زندگى در برف، عینک مخصوصى را براى چشم لازم مى‏دانند.
 
    آیا اختیار سبزرنگى گیاهان در میان رنگ‏ها، نشانه‏ی عقل و حکمت سازنده‏ی گیاهان نمى‏باشد؟ او گیاهان را براى زندگى و نَشاط بشر آفریده است. اگر گیاهان به رنگ دیگر مى‏بودند، نقض غرض در خلقت آن‏ها پیدا مى‏شد؛ پس سازنده گیاه و انسان، یکى است که دانا است، توانا است، مهرْبان است، [و] حکیم است.


    نشانه‏هایى از او، ص 34 و 35


(نظر زیبای شما ( 1

نوشته‌شده در تاریخ: یکشنبه 12/3/1387

+ بندهای انگشتان

به نام خدا

شاخه‏هاى درختان، بیش‏تر یکنواخت مى‏باشند و باز و بسته نمى‏شوند؛ ولى انگشتان ما جمع مى‏شوند و باز و بسته مى‏گردند.
    چرا؟ چون هر انگشتى داراى چند بند مى‏باشد.
    آیا اگر انگشتان ما مانند شاخه‏هاى درختان بود و باز و بسته نمى‏شد، چه مى‏شد؟ چیزى نمى‏شد! آسایش زندگى انسان از میان مى‏رفت [و] دانش از میان مى‏رفت؛ یعنى: دانش پیدا نمى‏شد؛ چون کسى قادر بر نوشتن نبود.
    چرا شاخه‏هاى درختان باز و بسته نمى‏شوند؟ چون درخت بدان احتیاجى ندارد.
    چرا انگشت‏هاى انسان باز و بسته مى‏شوند؟ چون انسان بدان احتیاج دارد.
 
    آیا مادّه‏ی فاقد عقل [و] فاقد شعور مى‏تواند به نیاز انسان و به بى‏نیازى درختان پى بَرد تا بند انگشتان را به انسان بدهد و شاخه‏هاى درختان را بدون بند بسازد؟ هرگز.
    آیا تصادف مى‏تواند چنین پدیده‏اى منظّم و همیشگى [را] در همه‏ی افراد انسان‏ها به وجود بیاورد و سلسله‏ی درختان را براى همیشه از آن محروم کند؟ هرگز.
    انگشت انسان را چنین آفریدن و شاخه‏هاى درختان را چنان، نشانه‏ی آفریدگارى دانا، توانا، [و] حکیم مى‏باشد.


    نشانه‏هایى از او، ص 23
 


(نظر زیبای شما ( 0

نوشته‌شده در تاریخ: چهارشنبه 8/3/1387

+ چراغانی

به نام خدا

جایى را مى‏بینیم که چراغان کرده‏اند و آیینه‏بندان نَموده‏اند [و] چراغ‏هاى رنگارنگ را با طرز زیبایى در کنار یکدیگر قرار داده‏اند.
    چراغ‏هاى ثابت دارد. چراغ‏هاى گردان دارد. چراغ‏هایى چشمک مى‏زند و خاموش و روشن مى‏شود. چراغ‏هایى همیشه روشن است [و] پرتو چراغ‏هاى نامرئى، زیبایى آن‏جا را دوچندان کرده است.
    خِرَد مى‏گوید: چراغان‏کننده‏اى در کار است بسیارخوش‏سلیقه و داراى حسّ ابتکار.
 
    اکنون به چراغانى آسمان مى‏نگریم؛ آن هم چراغانی‏اى که نه آغازش پیدا و نه انجامش [= پایانش‏] آشکار است.
    چراغانی‏اى که [در آن،] ستارگان گوناگون در کنار هم چیده و هر دسته‏اى به شکلى [در]آورده شده. دسته‏اى را مانند خوشه انگور ساخته‏اند و دسته‏اى را به شکل ترازو قرار داده‏اند. دسته‏هاى دیگر را به شکل جانوران گوناگون درآورده‏اند. چراغ‏هایى را در جاى خود میخکوب کرده و چراغ‏هایى را در گردش قرار داده و چراغ‏هایى را رنگین کرده‏اند. هزارها چراغ را با طرز بدیعى آراسته و نقش و نگارى از نور آشکار ساخته‏اند.
    آیا عقل سالم مى‏گوید: این چراغانى نامحدود و پایدار، چراغان‏کننده‏اى دانا و توانا ندارد؟!
    آیا انصاف مى‏گوید: این چراغانى خودبه‏خود پیدا شده؟!
    آیا چراغ‏هاى این چراغانى از کجا آمده یا این ترتیب را در میان چراغ‏ها چه کسى قرار داده است؟!
    جز او [= خداى یگانه‏] کسى نمى‏باشد.


    نشانه‏هایى از او، ص 22 و 23
 


(نظر زیبای شما ( 0

نوشته‌شده در تاریخ: شنبه 4/3/1387

+ ساعت

به نام خدا

ساعتى را مى‏بینیم که به طور دقیق کار مى‏کند [و] وقت را خوب نشان مى‏دهد.
    آیا مى‏توان گفت که این ساعت، خودش، موجود شده و سازنده‏اى نداشته است؟ هرگز؛ بلکه عقل سالم آن را نشانه‏ی سازنده‏اى بزرگ و دانشمند مى‏داند.
 
    ماه آسمان براى ما سال را به دوازده بخش تقسیم مى‏کند که ما هر بخشى را �ماه [قمرى‏]� مى‏نامیم و همو هر ماهى را به سى بخش تقسیم مى‏کند که هر بخشى را �شبانه‏روز� مى‏نامیم.
    کشاورزان ما مقدار ساعات و دقایق را از روى حرَکت ستارگان آسمان، به طور دقیق تعیین مى‏کنند و آن را مقیاس براى آبیارى قرار مى‏دهند.
    آیا این ساعت‏هاى آسمانى که هزاران سال است این‏گونه دقیق کار مى‏کنند و پس از این هم، سالیان درازى که مقدارش نامعلوم است، کار خواهند کرد و در تمام این مدّت، نه نیازى به تعمیر داشته و دارند و نه گَردى بر چرخ‏هایشان نشسته که نیازى به تمیزکردن داشته باشند و نه ساییدگى در آن‏ها پیدا شده که احتیاج به تعویض باشد و نه دقیقه‏اى تند رفته و نه ثانیه‏اى کنْد، نشانه‏اى از مخترعى دانا و سازنده‏اى توانا و جاویدان نمى‏باشد؟!
    آیا وجدانِ باانصاف نمى‏گوید بایستى در برابر این سازنده بزرگ و این دانش عظیم و این نیروى شگرف، سر تعظیم فرود آورد؟


    نشانه‏هایى از او، ص 21 و 22
 


(نظر زیبای شما ( 0

نوشته‌شده در تاریخ: سه‏شنبه 31/2/1387

+ چراغِ چندمیلیون شمعى

به نام خدا

نورافکنى را مى‏بینیم که روشنایى‏اش با روشنایى چندین میلیون شمع برابرى مى‏کند.
    اگر کسى بگوید که این نورافکن در اثر تصادف پیدا شده و خودبه‏خود به وجود آمده و سازنده‏اى نداشته، عقل به سخنش مى‏خندد و گفته‏اش را باطل و نادرست مى‏شُمارد.


    آیا عقل باور مى‏کند که این خورشید عالمتاب و این نورافکن جهان‏افروز، بر اثر تصادف پیدا شده باشد و سازنده‏اى نداشته باشد؛ آن هم نورافکنى که میلیاردها بار از بزرگ‏ترین نورافکن‏هاى ساخته‏ی بشر، بزرگ‏تر و نورانى است؟
    سازنده‏ی نورافکن بشرى، موادّ موجودى را گرد هم آورده و فعل و انفعالاتى در آن‏ها انجام داده تا نورافکن پیدا شده است؛ ولى سازنده‏ی توانا و داناى خورشید، موادّ اوّلیّه‏ی خورشید را خودش ایجاد کرده و از نیستى به هستى آورده و این چراغ جهانى را به وجود آورده است؛ چراغى که هزاران سال است که روشن است و هزاران سال دیگر روشن خواهد بود و نیازى به تعمیر و اصلاح و سرویس ندارد!
    کدام یک از ساخته‏هاى بشرى چنین هستند؟ من که سراغ ندارم. دیگران هم سراغ ندارند!


    نشانه‏هایى از او، ص 20 و 21
 


(نظر زیبای شما ( 0

نوشته‌شده در تاریخ: شنبه 28/2/1387

+ پرده‏ی نقّاشى

به نام خدا

اگر پرده‏اى را ببینیم که منظره‏اى زیبا به رویَش نقش شده و جنگل سرسبزى را نشان مى‏دهد؛ جنگلى که درختانش سر به فلک کشیده‏اند، مرغان رنگارنگ بر شاخسارهایش در نوا هستند، آب‏هاى صاف در جویبارهایش از این سو به آن سو مى‏دوند، آیا وجدان سالم و باانصاف مى‏تواند بپذیرد که این منظره‏ی زیبا خودبه‏خود پیدا شده و نقّاشى ماهر و چیره‏دست، آن را نساخته است؟! هرگز.


     پس چگونه وجدان سالم و باانصاف مى‏تواند بپذیرد که این جنگل‏هاى خرّم و زیباى جهان و این چمنزارهاى سرسبز و دلگشاى آن، و این پرنده‏هاى رنگارنگ و خوش‏نوا، این رودخانه‏ها، این آبشارها، این کوهستان‏هاى باصفا، این گل‏هاى رنگارنگ، [و] این شکوفه‏هاى عِطرافشان، خودبه‏خود و در اثر تصادف پیدا شده و نقّاشى دانا و سازنده‏اى بسیارتوانا، آن‏ها را نیافریده است؟
    در حالى که این نقش‏هاى جهان، نقشِ زنده است و نقش پرده، نقش مرده. اگر مرده نتواند خودبه‏خود پیدا شود، پس زنده ممکن نیست خودبه‏خود پیدا شود!


 نشانه‏هایى از او، ص 20
 


(نظر زیبای شما ( 0

نوشته‌شده در تاریخ: چهارشنبه 25/2/1387

+ معنای زهد و پارسایی

به نام خدا

امام علی بن ابی‏طالب _ علیه صلوات الله الملک الغالب _‏ در تعریف زهد و پارسایی می‏فرماید: �زهد و پارسایی به طور کلی بین دو کلمه از قرآن است؛ آن‏جا که خدای سبحان فرموده است: لکی لاتأسوا علی ما فاتکم و لاتفرحوا بما اتاکم (حدید، 23). کسی که بر گذشته افسوس نخورد و به آینده شادمان نباشد، همه‏ی جوانب زهد را رعایت کرده است!�


نهج‏البلاغه، حکمت 439


    


بر آنچه داری در دست، شادمانه مباش


وز آنچه از کف تو رفت، از آن دریغ مخور


حکیمی را پرسیدند: �چندین درخت نامور که خدای _‏ عز و جل _‏ آفریده است و برومند، هیچ یک را آزاد نخوانده‏اند؛ مگر سروا را که ثمره‏ای (میوه‏ای) ندارد. در این چه حکمت است؟� گفت: �هر درختی را ثمره‏ای معین است که به وقتی معلوم به وجود آن، تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ از این نیست و همه‏وقتی خوش است و این است صفت آزادگان!�


گلستان، باب هشتم؛ برگرفته از: هزار و یک حکایت اخلاقی، ص 554


(نظر زیبای شما ( 2

نوشته‌شده در تاریخ: پنجشنبه 8/1/1387

+ اثر حلوای قرضی!

به نام خدا

شیخ مرتضی انصاری _‏ قدس سره _ در مسافرتی که با برادر خود از کاشان به مشهد مقدس رفت، پس از آن به تهران آمد و در مدرسه‏ی مارشاه در حجره‏ی یکی از طلاب منزل گرفت.


     روزی شیخ به همان طلبه، مختصرپولی داد تا نان بخرد. وقتی برگشت، شیخ دید حلوا هم گرفته و روی نان گذاشته. به او گفت: �پول حلوا را از کجا آوردی؟� گفت: �قرض گرفتم.� شیخ فقط آنچه از نان که حلوایی نبود، برداشت؛ سپس فرمود: �من یقین ندارم برای ادای این قرض زنده باشم!�


     روزی همان طلبه که پس از چندین سال به نجف آمده بود، به شیخ عرض کرد: �چه عملی انجام دادید که به این مقام رسیدید و مرجع شیعیان جهان شدید؟� فرمود: �چون من جرأت نکردم حتی نان زیر حلوا را بخورم؛ ولی تو با کمال جرأت، نان و حلوا را خوردی!


پند تاریخ، ج 5، ص 245؛ برگرفته از: هزار و یک حکایت اخلاقی، ص 555


(نظر زیبای شما ( 0

نوشته‌شده در تاریخ: یکشنبه 4/1/1387

+ شترمرغ و خدا

به نام خدا

آیا می‏دانید شترمرغ دندان ندارد و آنچه می‏خورد، می‏بلعد؟؛ پس خوراک‏هایی را که می‏خورد، چگونه هضم می‏کند؟!


     در معده‏ی شترمرغ، سنگ‏های گرانیتی کار گذاشته شده که به جای دندان‏های دهان انجام وظیفه می‏کنند و موجب هضم غذا می‏شوند.


     آیا این سنگ‏ها را چه کسی در معده‏ی شترمرغ نهاده تا بدل از دندان باشد؟


     آیا این سنگ‏ها از کجا آمده؟


     آیا حرارت معده‏ی شترمرغ در این مدت متوالی (= پی‏درپی)، این سنگ‏ها را حل نمی‏کند؟


     آیا شترمرغ احساس سنگینی این سنگ‏ها را نمی‏کند؟


     آیا از وجود آن‏ها احساس درد نمی‏کند؟


     جز او (= خدا) کسی پاسخ این پرسش‏ها را نمی‏تواند بدهد. ماده که شعور فهم این دقایق را ندارد؛ پس نمی‏تواند دندان بدلی برای شترمرغ بشود.


(نظر زیبای شما ( 2
جمعه 27 تیر 1387 - 8:18:46 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم