×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

عاشقانه

کلبه دلتنگی

× بی تو با خاطراتت چه کنم جهت ارتباط با ما [email protected] 09141535054
×

آدرس وبلاگ من

akbarpakdel.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/akbar24

دلتنگتم

جمله دوست داشتن ودوستت دارم حتي دروغش قشنگ است  

هرگاه دلت هوايم را کرد، به آسمان بنگر و ستارگان را ببين که همچون دل من در هوايت مي تپند

وفاداري را بايد از نيلوفري آموخت كه به دور هر شاخه اي مي پيچد؛در آغوشش مي ميرد

آرزو دارم كه قشنگترين گل سرخ دنيا را بچينم و بر برگهاي آن قطره اي از خون خود را بچكانم وآنرا به

محبوبم هديه كنم .تا زماني كه گل را مي بويد نفسش خون مرا گرم كند

مي دوني چرا دل به دلت دادم؟ به خاطر شباهتت به ماه ، با اين تفاوت كه ماه سه حرف داري ولي تو حرف نداري!

پرسيد چون دوسم داري بهم نياز داري يا چون بهم نياز داري دوسم داري؟!

گفتم چون دوستت دارم بي نياز ترين آدم روي زمينم!

فرشته ها وجود دارن اما بعضي وقتها چون بال ندارن ما بهشون ميگيم رفيق

بوسه برعكست زنم ترسم كه قابش بشكند
قاب عكس توست اما شيشه عمر من است
بوسه بر مويت زنم ترسم كه تارش بشكند
تار موي توست اما ريشه عمر من است

شبا بروكنار پنجره تا ستاره ها ببيننت و حسوديشون بشه كه ماهشون مال منه!

سالها آرزو ميكردم سايه اش بر سرم باشد.كور بودم و نميديدم او سراسر نور بودو سايه نداشت

مردن آن نیست که در سینه ی خاک دفن شوم

مردن آن است که از خاطر تو با همه ی خاطره ها محو شوم!

اگه من و تو دوتا برگ باشيم، هنگام خزان من زودتر از تو ميشكنم تا زماني كه مي‌افتي در آغوشم بگيرمت....

بزرگترین آرزوم اینه کوچکترین آرزوت باشم...

وفاي شمع را نازم كه بعد از سوختن ...به صد خاكستري در دامن پروانه ميريزد...نه چون انسان كه بعد از رفتن همدم... گل عشقش درون دامن بيگانه ميريزد...

اگه كسي ديوونت بود ، بازيش نده اگه عاشقت بود ، دوستش داشته باش اگه دوست داشت ، بهش علاقه نشون بده اگه بهت علاقه داشت ، فقط بهش لبخند بزن اينطوري هميشه يه پله ازش عقبتري اگه يه روزي خسته بشه و يه پله بيادعقب تازه ميشه مثل تو!

پروانه امشب پر مزن اندر حريم يار من

شايد صداي پرپرت از خواب بيدارش كند

زخم زندگی من تو هستی ؛ همه به زخم زندگیشون دستمال می بندن ، ولی من به زخم زندگیم دل بستم

شب بهت اس ام اس دادم
كه بگم تنهام , مثله ماه .
كوچیكم مثله ستاره
اما دوست دارم به قد آسمونی كه اندازه نداره

سکوتی بود بر قلبم که با آن میزدم فریاد اگر از شهر غم رفتی مرا هرگز مبر از یاد

شهاب یاد تو در آسمان خاطر من خط زر کشید بیا ، ز غضه تو رنگ من و رنگ شب پرید بیا

ان چه باشد که فدای قدم دوست کنم این متاعیست که هر بی سر و پایی دارد

در زندگی بارون نباش که فکر کنن با منت داری خودتو به شیشه میکوبی ، ابر باش که منتظرت باشن که بباری!

قلبم رو شكستي ولي من بيشتر از قبل دوستت دارم ميدوني چرا ؟؟؟ چون حالا هر تيكه از قلبم تورو جداگونه دوست داره

محبت مثل سکه میمونه که اگه بیفته تو قلک قلب نمیشه درش آورد. اگرم بخوای درش بیاری باید اونو بشکنی !

آنگاه که ........... ضربه هاي تيشه زندگي را بر ريشه آرزوهايت حس مي کني, به خاطر بياور که ................ زیبایي شهاب ها از شکستن قلب ستارگان است.

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

کاش میشد با تو بودن را نوشت تا که زیبا را کشم بر هرچه زشت کاش میشد روی این رنگین کمان می نوشتم تا ابد با من بمان

صدايت در گوشم زمزمه ميشود
و نگاهت در ذهنم مجسم ولي...
من تو را ميخواهم نه خيالت

لبخند بهانه اي است براي زنده بودن لحظه هايت هميشه سرشار از اين بهانه باد

به نام تک دانشجوی دانشکده ی قلبم که هیچگاه فارغ والتحصیل نمیشود...

سر هر قبرئ صلیبئ میگذارند تا نشانگر آن قبر باشد منهم بر گردنت صلیبئ مئ آویزم تا همه بدانند كه گورستان عشق من قلب توست

دوستت دارم حتي اگر داشتن تو براي هميشه رؤيايي بيش نباشد و سرانجام تو نصيب عاشقي ديگر شوي

+ نوشته شده توسط اکبرخاکدل در دوشنبه سوم دی 1386 و ساعت 20:5 | یک نظر
 

شقایق گفت :  باخنده ،  نه بیمارم نه تبدارم  اگر سرخم  چنان آتش ، حدیث دیگری دارم . گلی بودم به صحرا یی نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان نشان عشق و شیدایی . یکی از روزهایی که زمین گرم و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت ، تمام غنچه ها تشنه و من بی تاب و خشکیده  تنم در اتشی می سوخت  ، ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب میگفت شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش افتاده بود اما طبیبان گفته بودند ش اگر یک شاخه گل آرد از آن نوعی که من بودم بگیرند ریشه اش را و بسوزانند و شود مرهم برای دلبرش آندم شفا یابد. چنانچه با خود میگفت بسی کوه و بیابان را بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده و یک دم هم نیاسوده که افتاد چشم او ناگه به روی من بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و به راه افتاد . و او میرفت و من در دست اوبودم و او هر لحظه ای سر را رو به آسمان به بالا تشکر از خدا میکرد پس از چندی هوا چون کوره آتش، زمین میسوخت ودیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت به لبهایی که تاول داشت گفت : اما چه باید کرد ؟ در این صحرا که آبی نیست به جانم هیچ تابی نیست اگر گل ریشه اش بسوزد که وای بر من دلبرم هرگز دوایی نیست و از این گل که جایی نیست خودش هم تشنه بود اما !! نمی فهمید حالش را . چنان میرفت و من دست او بودم و حالا من  تمام هست او بودم دلم میسوخت اما راه پایان کو ؟ نه درختی نه آبی نسیمی  در بیابان کو؟  دیگر داشت در دستش تمام جان من میسوخت که ناگه روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر او کم شد دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد آنگه مرا در گوشه ای از بیابان کاشت نشست و سینه را با سنگ خارایی زهم بشکافت اما ! آه آه آه صدای قلب او گویی جهان را زیر و رو می کرد زمین و آسمان را پشت و رو میکرد و هر چیزی که هر جا بود با غم روبرو میکرد نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب خونش را به من میداد و بر لبهای او فریاد : بمان ای گل که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی بمان ای گل . و من ماندم نشان عشق و شیدایی و با این رنگ و زیبایی و نام من شد شقایق شد گل همیشه عاشق شد .

+ نوشته شده توسط اکبر خاکدل در دوشنبه سوم دی 1386 و ساعت 19:1 |ر
یکشنبه 22 تیر 1387 - 6:57:16 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم